Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


تنهای bikas

میروی ؟ 

سفر بخیر،

 آب مروارید چشمانم را پشت سرت میریزم

 حلقه پشت حله، اشک می آید. .......

.می آید تا تو را بدرقه کند 

برو ای عشق.....

نوشتی دوستت دارم کو؟ کجاست ؟ چرا من کور شده ام ؟

ای عشق تو را چه باکی است از مرا بردن به همراه خویش؟

میبینی ؟

درونم پر است از سوال...

در آرزویم دستانم را تو بگیری......

زمزمه ی عاشقانه،

زمزمه ی عشق تو باشد 

دارم اینجا خاکستر میشوم آی مردم......................

اگر برگشت بگویید نامردی نکردم 

جفا نکردم

 ماندم .... ماندم و از دوری او آتشی بر قلبم شعله بر کشید 

وجودم سوخت و خاکستر شدم،

اگر ....... اگر زمانی آمد که خاکسترم را نیافت بگویید: خاکسترش را باد برد 

میخواست به دنبال تو بگردد...

ای عشق اینچنین با من مدارا مکن که خواهم مرد......

برگرد اتش قلبم هنوز آنچنان که می بایست شعله ور نگشته

 برگرد تا وجودم را آتش به آغوش خویش نکیشده برگرد ای عشق.......... مرا با خود ببر 

حتی ،حتی اگر خاکسترم باشد....

+نوشته شده در سه شنبه 14 بهمن 1393برچسب:,ساعت14:48توسط سحر | |

زور نیست

 اجباری هم در کار نیست

 ازت متنفرم

آی دنیا همه رفتند تو چرا مانده ای؟ 

مانده ای تا یاد آور خاطراتی باشی که نه فراموش میشوند و نه تکرار ؟

برو تو را هم نمیخواهم کسانی که دوستشان داشتم رفتند.....

تو چرا مانده ای؟ 

 تو که پای رفتن نداری مرا از آغوش خویش رهایی بخش

 منکه متنفرم ازت

 بگذار بروم برای همیشه

به دنیای غریب مردن

 امیدم نیست به این دنیا شاید آنجا آسوده گشتم

 آی دنیا هی......

 اگر دوستم داری بگذار بروم من سودی برایت ندارم

.من میروم به دنیای غریب مردگی خداحافظ

مواظب کسانی که دوستشان دارم باش......

 همین دنیا ..............چیز زیادی نمیخواهم.......

+نوشته شده در جمعه 26 دی 1393برچسب:,ساعت19:14توسط سحر | |

اینبار واقعا دیگر کم آوردم

اینبار دیگر پاهایم یارای ایستادن را ندارند 

باور کن .......

میخواهم دوستم داشته باشد 

یکی

برای خودم 

بخاطر خودم 

نه؟ ؟؟؟

چیزی در سمت چپ دستم به نام ''شاهرگ''وجود دارد

بگذار آن را بزنم 

مگر چیزی هم میشود دنیا بی من؟ ؟؟

نه..........................

چیزی نخواهد شد 

فقط شاید 

مادرم بگوید .....

آه فرزندم راحت شدی 

و دیگر هیچ......... 

+نوشته شده در پنج شنبه 25 دی 1393برچسب:,ساعت23:50توسط سحر | |

تقصیر خودم است 

ناراحتی را باید کنار بگزارم

دوستت داشتم 

خیلی...........

تو هم دوستم داشتی میدانم عین واقعیت بود 

دوست داشتن تو......

اما .....من چه ساده 

تو را پس زدم 

بخاطر کسانی که امروز پسم زدند .......

♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡

+نوشته شده در چهار شنبه 24 دی 1393برچسب:,ساعت22:34توسط سحر | |

داشتم باور میکردم تمام تو را

اینکه با منی......

اینکه درکم میکنی......

اینکه از طرز حرف زدنم بفهمی ناراحتم ..... 

همه رو داشتم باور میکردم.....

بهم تکیه کردی .....

شدم قوی ترین تکیه گاهت در کوچکترین و بزرگترین غصه هایت.....

اما.....

تو چه کردی؟ 

هیچ.....حتی از چشمانم گریانم هم نپرسیدی 

 

به سلامتی خودم که تو سختی ها تا جایی که تونستم موندم

به سلامتی خودم که گریه مو دوستام و هیچکس جز یه''غریبه''نفهمید

به سلامتی غریبه که دیگه تو دلم غریب نیست 

به سلامتی تو غریبه که الان آشناترین اشنای دلمی

تو آخر هم نامردی نمیکنم 

به سلامتی همه کسایی که تنهام گذاشتن تو کوچکترین سختی هام

 

+نوشته شده در چهار شنبه 24 دی 1393برچسب:,ساعت21:46توسط سحر | |

سلام 

خوبی گلم؟ 

منم خوبم ....

نه خیالت تخت کسی مروارید چشمانم را فرو نمیریزاند

فقط گاهی ....گاهی که نه شاید بیشتر

اشکم را در میاورند

نه غصه نخور بهای اشکم به بهای مروارید چشمانم نیست

هیسسسس 

نبینم برام غصه بخوری....

اینجا

مرده ها هستند که به فکرم باشند یکی مثل خود تو

اوضاع هم خوبه 

چند نفری هستند بخاطر منفعت خودشون هنوز منو بخوان

 

میبینی ؟ همه چیز 

خوب است 

تنها کمی تنهایم 

+نوشته شده در سه شنبه 23 دی 1393برچسب:,ساعت4:10توسط سحر | |

دلم تنگ میشود .....

بی هیچ بهانه ای 

و 

هرگز کسی نفهمید

نه دوست داشتنم را 

و نه تنهایم را 

حتی تویی که

ادعای دوست داشتنم را میکردی.....

+نوشته شده در سه شنبه 23 دی 1393برچسب:,ساعت1:9توسط سحر | |

صفحه قبل 1 صفحه بعد